در پس این پشتههای فربه
آنجا که سنگرها پشتشان به سربازان گرم است
بر فراز خاک فقیر، بوته ای روییده است
با چشمانی سراسر بغض و خون
طلب باران کرد به کین
آسمان باریدن گرفت و باز خاکریز لرزید
مویههای این بوته به باران ختم شد
بارانی از خمپاره، از آتش، از دود
آری
اینهمه جنگ، همه از سوز دل بوتههاست.
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem