ali akbari Poems

Hit Title Date Added
1.
مرگ

و اما تو ای مرگ.. ای آشیانه‌ی کهن
ای هزار دستی که می‌غلتی در گرمای تن
ای که تنهایی و میمیری چو من
با من از غم مگو، شکوه و ماتم مگو
...

2.
سوز دل بوته‌ها

در پس این پشته‌های فربه
آنجا که سنگرها پشتشان به سربازان گرم است
بر فراز خاک فقیر، بوته ای روییده است
با چشمانی سراسر بغض و خون
...

3.
کلمات اسیر

کلمات من دیریست که پشت میله‌ها اسیرند
میله‌های مرتبی که دفترم را سراسر زندان کرده‌اند
معلم اول دبستان می‌گفت: روی خط بنویس بچه
اما او هیچ نفهمید که کلماتم چند سال بعد پشت همین خط‌ها زندانی می‌شوند
...

4.
جادوی دستانت

وقتی دستم به یکباره دستت را بلعید
وقتی که زمان، چون ربان، چشمانم را بست
وقتی خورشید با آنکه می‌دانست ندیمه‌ی مهتاب است، بی امان تابید
وقتی که خیابان‌ها با تزویر بی‌مثالشان، راه‌ها را کوتاه کردند
...

5.
The Magic Of Your Hands

when all suddenly my hand swallowed yours
when the time wrapped my eyes like a ribbon
when the sun knew that she was abigail of moon and nonetheless shined bright
when the streets cut the roads with their unique deception
...

Close
Error Success