ali akbari

ali akbari Poems

و اما تو ای مرگ.. ای آشیانه‌ی کهن
ای هزار دستی که می‌غلتی در گرمای تن
ای که تنهایی و میمیری چو من
با من از غم مگو، شکوه و ماتم مگو
...

در پس این پشته‌های فربه
آنجا که سنگرها پشتشان به سربازان گرم است
بر فراز خاک فقیر، بوته ای روییده است
با چشمانی سراسر بغض و خون
...

کلمات من دیریست که پشت میله‌ها اسیرند
میله‌های مرتبی که دفترم را سراسر زندان کرده‌اند
معلم اول دبستان می‌گفت: روی خط بنویس بچه
اما او هیچ نفهمید که کلماتم چند سال بعد پشت همین خط‌ها زندانی می‌شوند
...

وقتی دستم به یکباره دستت را بلعید
وقتی که زمان، چون ربان، چشمانم را بست
وقتی خورشید با آنکه می‌دانست ندیمه‌ی مهتاب است، بی امان تابید
وقتی که خیابان‌ها با تزویر بی‌مثالشان، راه‌ها را کوتاه کردند
...

when all suddenly my hand swallowed yours
when the time wrapped my eyes like a ribbon
when the sun knew that she was abigail of moon and nonetheless shined bright
when the streets cut the roads with their unique deception
...

The Best Poem Of ali akbari

مرگ

و اما تو ای مرگ.. ای آشیانه‌ی کهن
ای هزار دستی که می‌غلتی در گرمای تن
ای که تنهایی و میمیری چو من
با من از غم مگو، شکوه و ماتم مگو
با من از عشق بگو، با من از جان بگو
تو که بیش از همه کس بریده‌ای طناب عشق
تو که بیش از همه کس دیده بدی سراب عشق
ای که موهای بلندت همه رنگ
تار گیسوی کمندت همچو چنگ
با من از عشق بگو، با من از جان بگو
یا که خود بمیر و آخر راز جانان بگو

ali akbari Comments

ali akbari Quotes

nicht ist fur dich nicht war fur dich nicht bleibt fur dich fur immer

ali akbari Popularity

ali akbari Popularity

Close
Error Success