دور مي شوي
بر اسكله
دست تكان مي دهی
آسمان دستم را مي فشارَد
نگاهم مسافرِكشتي
مسافران بر عرشه
دريا را
مي خوانند
كنار تواَم
و ماسه ها
بر كلام اَم
مي بارَد.
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem