چشم های شکوفه های سیب برای دختر یتیم گریه میکردند
کوچه های باغ ها برای یتیم گریه میکردند
ستارگان جنوبی در فکرتابستان باغ بودند
چشم های تابستان برای این یتیم خواهد گریست
ستارگان جنوبی در فکر چشمان سیب بودند
که برای یتیم خواهد گریست
کوهها در فکر ستارگان جنوبی به هم ریخته اند
چرا تو باید اینگونه بمیری
چه کسی تو را مجبور کرد که اینگونه بمیری
درون تابوت دراز کشیده ای
چه کسی تو را مجبور کرد که اینگونه بمیری
زیر این ابرهای تار تار
می روم با چشمان اشکبار
تا قلب شکسته تو را گرم کنم کمی
همه قهرمانان جمع خواهند شد
همه قهرمانان فریاد خواهند زد
دره طلایی
پر از ستاره
در غبار طلایی
خواهند خواند آهنگ های رهایی
حسین شفیعی
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem