عشق در کمین  توست Poem by Mehri Mehraban

عشق در کمین  توست

عشق همان حقیقت است
عشق همان رسیدنست
به آنچه بی قرار توست
تو با خیال خام خود
سوار موکبی زجهل 
راه به ماسوی بری
دور شوی ز مقصدت
عشق در کمین  توست
سخت بخواندت بیا
او به تمنای تو است
تویی اسیر خویشتن
بند سیاه جان وتن
بخوان کلام مولوی 
گه مست نان و شوربا
گه مست حور العین شدی  
همره خار و خس‌ رَوی
گوش به مُهر و چشم هم
این همه سعی بی ثمر
چاله به چاله در سفر
چاه طریق آخَرَت

ایزد بخوان چون رحمتست
دوری زحق ، عین بلاست
کَس می فرستت در پِیَت
اکنون  منم آن پِی فِرِست
رَِدَم بگیر بامن بیا
تا به کجا کج می روی
! مجال اندکی بود

POET'S NOTES ABOUT THE POEM
ما زان دغل کژ بین شده، با بی گنه در کین شده           گه مست حورالعین شده، گه مست نان و شوربا
این سُکر بین هل عقل را، وین نقل بین هل نقل را       کز بهر نان و بقل را، چندین نشاید ماجرا
مولوی
COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success