راه Poem by Mehri Mehraban

راه

مقصد ما دور نبود
راه پر از هراس رهزنان نبود
نه گردنه نه سنگلاخ
از اژدها خبر نبود

در اسمان رنگین کمان
 گام به گام و رنگ رنگ
راهنمای  زایران نور بود
زتیرگی اثر نبود

 مسیر شهرعاشقی
هلهله ای بود و سرور 
نهال تازه پای‌عشق 
اب جفا نخورده بود

چگونه باورم شود 
به قلبهای بی تپش 
به ردپای خونی ستاره ها
به انچه شد به انچه بود

در این دیار شب زده 
مرا به خود رها نکن
راه بلد تویی و من مسافرم
قرارمان ازابتدا جز این نبود

به من بگو کجا روم
کجاست انتهای راه 
می روم و نمی رسم 
دگر نمانده توشه ای

COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success